می خواهم برایت بنویسم
نوشته شده توسط : علی

می خواهم برایت بنویسم

اما
مانده ام که از چه چیز و از چه کسی بنویسم ؟

از تو که بی رحمانه مرا تنها گذاشتی یا از خودم که چون تک
درختی در

کویر خشک ،

مجبور به زیستن هستم.

از تو بنویسم که قلبت از سنگ بود یا
از خودم که شیشه ای بی حفاظ بودم ؟

از چه بنویسم ؟

از دلم که شکستی
، یا از نگاه غریبه ات که با نگاهم آشنا شد ؟

ابتدا
رام شد ، آشنا شد و سپس رشته مهر گسست و رفت و ناپیدا شد.

از چه بنویسم
؟

از قلبی که مرا نخواست یا قلبی که تو را خواست ؟

شاید هم اگر در دادگاه عشق محاکمه بشویم
،

دادستان تو را مقصر نداند و بر زود باوری قلب من که تو را بی ریا و مهربان

انگاشت اتهام بزند.

شاید از اینکه زود دل بسته شدم و از همه ی وابستگی ها بریدم
تا تو را داشته

باشم

به نوعی گناهکاری شناخته شدم.

نه
! نه !  شاید هم گناه را به گردن چشمان تو بگذارند که هیچ وقت مرا

ندید ،

یا ندیده گرفت چون از انتخابش پشیمان شده بود . عشقم را حلال کردم تا

جان تو را آزاد کنم.

که شاید
دوری موجب دوستی بیشترمان بشود و تو معنای (( دوست داشتن ((

را درک کنی...

امّا هیهات .... که تو آن را در قلبت حس نکردی و معنایش را ندانستی...

از من بریدی و از این آشیان پریدی...

 

بی وفا ااا    ...

 

__________________

 

ساعت ها را بگو بایستند ، بیهوده زیستن را نیازی به شمارش نیست ....

 ** شاملو**



 * * * * ** * * * * * * * ** * * ** * * * * *

 

 

 

 





:: بازدید از این مطلب : 315
|
امتیاز مطلب : 75
|
تعداد امتیازدهندگان : 25
|
مجموع امتیاز : 25
تاریخ انتشار : 10 آذر 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: